کتاب جادوگرها
پسر بچهای انگلیسی به همراه مادر و پدرش به نروژ رفته تا مادربزرگش را ببیند که در حادثهای پدر و مادرش کشته شده و مادربزرگش سرپرستیاش را بر عهده میگیرند. مادربزرگش برای او داستانهایی از جادوگرها میگوید و برای عمل کردن به وصیت پدرش، به انگلستان بازمیگردند. در انگلستان پسر با جادوگری ملاقات میکند. جادوگرها رفتار و لباسی معمولی دارند و از بچهها متنفرند. فصل تابستان رسید و پسر و مادربزرگش تصمیم گرفتند برای تعطیلات به نروژ بروند اما مریضی مادربزرگش آنها را وادار به رفتن به جنوب انگلیس کرد. آنها در هتلی که محله جلسهی سالانهی جادوگرها است مستقر میشوند. پسر به صورت اتفاقی وارد جلسهی آنها شده و اتفاقات عجیبی برای او میافتد. ...