کتاب عمومی

لوییزیا کلارک دختری ساده با کارهایی ساده است. او پس از از دست دادن شغلش در یک کافه، موقعیت شغلی مناسبی برای مراقبت از فردی معلول به نام ویلیام ترینر را پیدا می‌کند. ترینر مردی جوان و ثروتمند است که دو سال پیش بر اثر تصادفی در موتورسواری، فلج شده است. او پس از این اتفاق به فردی خشن و بی‌احساس تبدیل شده ، قصد خودکشی دارد و تمام پرستارهای خود را می‌رنجاند. اما مادر ترینر، کامیلا، با استخدام لوییزیا سعی در طراوت بخشیدن به زندگی پسرش دارد. ورود لوییزیا به خانه‌ی ترینر و رابطه‌ای که میان آن‌ها شکل می‌گیرد؛ داستان عاشقانه‌ای را پدید می‌آورد. ...

هانس شینر دلقکی مشهور و معروف است که خانه‌ی پدری را به علت تفاوت در نوع نگرش به زندگی و مذهب ترک کرده است. شینر در یکی از اجراهای خود زمین می‌خورد و این باعث می‌شود زانوی او صدمه ببیند و از دلقکی مشهور به دلقکی ساده تبدیل می‌شود. شینر تنها در کنار ماری که دختری است بسیار مذهبی آرامش می‌یابد. ماری به مدت شش سال در کنار شینر زندگی کرد بدون اینکه با او ازدواج کند؛ زیرا هانس به ازدواج روی کاغذ اعتقاد نداشت و معتقد بود که با هم بودن چیزی فراتر از ثبت روی کاغذ است؛ اما ماری بعد از مدتی نمی‌تواند این احساس گناه را تحمل کند و بدون هیچ سخنی هانس را ترک می‌کند. این ماجرا باعث می‌شود که هانس دچار افسردگی شود. ...